لذت تنهایی

 

                                                                                

یه تنهایی خلوت یه سایبون یه نیمکت

میخوام تنهای تنها باشم دور از جماعت

هوا خوشبو و تازه به آرامش تن من

حالا غرق نیازه به تنهایی رسیدن

نفس از تن کشیدن برام این چاره سازه

نفسهام در هوای یه صبح نازنینه

برام تنها صدای طبیعت دلنشینه

میخوام دور از هیاهو دیگه تنها بمونم

میخوام اینجا برای دل خودم بخونم

یه تنهایی خلوت یه سایبون یه نیمکت

میخوام تنهای تنها باشم دور از جماعت

 

خدا جونم !

اگه اون چیزی که آرزوشو دارم واقعیت پیدا کنه ... اگه

یه حسی دارم ... احساس میکنم باید یه کار بزرگی انجام بدم اما می ترسم که از پسش بر نیام ... بدجوری دل دل می کنم

خدا جونم !

نظرات 6 + ارسال نظر
نگین چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:46 ب.ظ http://ariai.blogsky.com

سلام مرجانه گلم
خوبی؟
چطوری مرجانم؟
اتفاقی افتاده؟
خیلی نگرانم کردی
مرجان جون اون کاره بزرگی رو که دلت میخواد انجام بدی حتما انجام بده
شک نکن توش
مطمئنم از پسش بر میای
جتما انجامش بده موفق میشی
نظره من بود البته (لبخند)
هوارتا بوسسسس

سلام عزیزم
قربونت

خوبم

باشه ... به خودم قول دادم که مثل خر پاش وایسم (سوتمولک)
فدات بشم ... حرفهات داره بهم امید میده ها :)

عطر نعنا پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:08 ق.ظ

میتونم برات دعا کنم که در کارت کوفق بشی...از تو حرکت...از خدا برکت.

ممنون از پستت.

مرسییییییییییییییییییییییییییییی :)

گوش ماهی پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:58 ق.ظ

امشب اگه به دعای گربه سیاه بارون بیاد برات دعا می کنم.
شما هم اگه تونستی منو فراموش نکن.

شما لطف داری دوست عزیز
راستی من میشناسمت ؟

چشم

نیلوفر پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:43 ب.ظ

پس همین کار بزرگهکه مرجان خانومه ما رو برده تو لَک!
کارای بزرگ همیشه دلواپسیای بزرگ هم دارن...اما...اگه اطمینان داشته باشیم به خودمون و ندای قلبمون از پسش بر میایم...برات دعا می کنم...مرجان هر کاری رو که اراده کنه از پسش بر میاد...اینو مطمئنم...
منتظرم که با خبرای خوب برگردی
بوس

:دی

آره درست میگی نیلو خانومی :)

قربونت برم :دی

فداتت
بوس

ندا جمعه 13 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:37 ب.ظ

کاش یه اشاره ای میکردی تا هر کاری از دستمون بر میاد برات بکنیم . امیدوارم بتونی کاری رو که برات اینقدر حیاتی شده
به فرجام برسونی .
ولی دیگه دارم نگرانت میشم
چون داره طولانی میشه . مرجان اگه قراره کاری رو بکنی تا حالا باید کرده باشی .وگرنه دیگه دیره
زیاد منتظرم نذار . نگرانتم. فعلا

قربونه ندای عزیزم برم من (بوس)

مرسی از اینهمه لطفتت :)
چشم چشم

قربونت

مژگان یکشنبه 15 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:35 ب.ظ http://sabzeh.blogsky.com/

به راه خودش می رفت آن مرد؛
پشت به درد، رو به درد!
کوه، تیشه، بیابان... (هر چه بود) درد بود.
یکی بود یکی نبود، هر که بود مرد بود!

سر بزن دوست خوبم...

سلام عزیزم

چشم خدمت میرسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد