خانه عناوین مطالب تماس با من

زیتون

زیتون

روزانه‌ها

همه
  • زیتون
  • آقا موشه
  • مریم
  • مرجان
  • گلپونه و عطر نعنا
  • ترنج
  • نیلوفر مرداب

پیوندها

  • من کوچولو
  • مهتابی خانوم
  • موشی
  • نیلوفر مرداب
  • وبلاگ گروهی خونه ی ما
  • همه روزهام
  • هبوط
  • سنجاق قفلی
  • گلپونه و عطر نعنا
  • دوست پاییزی
  • خواهر کوچولو
  • دژاوو
  • ستاره کوچو
  • شهر شب
  • گیلاس خانومی
  • همون ولی یه جور دیگه!
  • عشرت کدهء یقضان

دسته‌ها

  • عطر نعنا 2
  • نیلوفر مرداب 3
  • ترنج 2
  • زیتون 9
  • مرجان 4
  • مریم 1
  • آقا موشه 4

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • دلـــــــم گرفته و هر سوی خانه ام ابــــریست
  • [ بدون عنوان ]
  • !!!!!!
  • یه قدم من...یه قدم تو!
  • ایستگاه قطار..
  • !
  • جوانی!!
  • هپروت
  • ¤عید
  • ¤تو یا من؟!
  • ¤بوسه !
  • هرگز نگو......
  • رها!!
  • چاره ام چیه جز غر زدن
  • ¤تخم مرغ شانسی

نویسندگان

  • زیتون 9
  • همه روزهام 6
  • آقا موشه 6
  • عطر نعنا 3
  • نیلوفر مرداب 5
  • ترنج 3
  • مریم 1

بایگانی

  • تیر 1388 2
  • خرداد 1388 1
  • آبان 1387 1
  • مهر 1387 1
  • مرداد 1387 1
  • اردیبهشت 1387 1
  • فروردین 1387 2
  • اسفند 1386 1
  • بهمن 1386 2
  • دی 1386 1
  • آذر 1386 2
  • آبان 1386 2
  • مهر 1386 5
  • شهریور 1386 4
  • مرداد 1386 6
  • تیر 1386 1

آمار : 85142 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • دلـــــــم گرفته و هر سوی خانه ام ابــــریست شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 10:55
    روزگاری است ندارد سر سازش دنیا جغدک شوم زبخت بد من لانه کرده است به بام دل من چند صباحی است خنده از دور به من می خندد گریه هم بغض مرا سخت بر آغوش ترش می خواند روزگاریست هوا غمگین است ابر تاریک و سیاه هم که ز من دزدیده کور سوی سپیدی ستاره را روزگاری است ندارد سر سازش دنیا نفسم سنگین است قدمم بی فرجام تیر در چله ولی...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 5 تیر‌ماه سال 1388 23:00
    من همانم که همیشه خندان است ! در غم و شادی ! شنیده ام که می گویند : آنکس که می گرید یک غم دارد آنکس که میخنـدد هزار و یک غم می خواهم بگریم که بگویند : یک غم داشت ! آن هزارتای دیگری فقط مالِ من است کسی که چرای زندگی را یافت با چگونگی آن خواهد ساخت
  • !!!!!! شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1388 00:04
    نه به ابر... نه به آب... نه به برگ... نه به این آبی آرام... نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام... من به این جمله نمی اندیشم به تو می اندیشم!
  • یه قدم من...یه قدم تو! شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 13:40
    یه قدم من اومدم... یه قدم تو اومدی... یکی من... یکی تو... یکی من... یکی تو... ما کجا به هم میرسیم؟
  • ایستگاه قطار.. یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1387 21:59
    قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چه ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار ایستاده ام و هم چنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام....
  • ! پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1387 20:16
    گاهی دنیا مثل خیال تو بزرگ می‌شود... و گاه مثل دل من کوچک!! منبا: هسته
  • جوانی!! چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1387 18:52
    جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را.... نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را «شهریار» سارا
  • هپروت شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1387 17:18
    خوابه خوابم .. یه خواب سنگین .. میترسم زمانی بیدار شم که دیگه خیلی دیر شده باشه .. پس کجاست اون خاله خرسه ؟ که بخواد پشه روی صورتمو بپرونه ؟ با یه تخته سنگ ... اونوخ شااااااید بیدار شدم ..
  • ¤عید دوشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1387 18:13
    آی ماهی ها...عید آمده... عیدی خدا را تمامش را برای خودتان تنها برداشته اید؟! ***عیدتون مبارک باشه...سال خوبی داشته باشید دوستای گلم*** سارا
  • ¤تو یا من؟! سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 12:13
    به منم بگو بدانم....تو اول از بهشت شوت شدی بیرون یا من؟!
  • ¤بوسه ! جمعه 26 بهمن‌ماه سال 1386 16:05
    نمیدونم ! اگه توی رویاهام بوست کنم...بازم میرم جهنم؟! ¤سارا¤
  • هرگز نگو...... جمعه 12 بهمن‌ماه سال 1386 23:03
    هرگز نگو ...... هرگز نگو که دوست داری اگر حقیقتا" بدان اهمیت نمی دهی . درباره ی احساست سخن نگو اگر واقعا" وجود ندارد . هرگز دستی را نگیر وقتی قصد شکستن قلبی را داری . هرگز نگو برای همیشه وقتی که می دانی جدا می شوی . هرگز به چشمانی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری . هرگز سلامی نده وقتی که می دانی خداحافظی در پیش است ....
  • رها!! یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 14:38
    اگر خواستی بیایی من همان جایی هستم که بودم همان جایی که رهایم کردی...
  • چاره ام چیه جز غر زدن جمعه 9 آذر‌ماه سال 1386 14:38
    چی میشد اگه منم مث خیلی های دیگه بی خیال بودم .. به کجای دنیا برمیخورد اگه معنیه هیچی رو نمیدونستم توی فکر پرسیدنشم نبودم ..کاش نسبت به همه و همه بی تفاوت بودم کاش نمیدونستم حق من از این زندگی از این دنیا چیه ... کاش همه فکر و خیالم فقط خوردنو خوابیدن بود .. دلم میخواست گاو گوسفندی زندگی میکردم ، گاو میرفتم الاغ بر...
  • ¤تخم مرغ شانسی چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1386 21:33
    هنوز برام ناشناسی.... دلم میخواد مثل تخم مرغ شانسی ...انتخابت کنم و شانسم رو امتحان کنم. من خوش شانسم...حتما تو یه سوسک سیاهی! ¤ زیتون خانومی
  • یک تکه نان یا به خاطر یک مشت دلار پنج‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1386 22:06
    گرسنه را چه تفاوت که تکه نانیش بدهی یا تکه نانیش بگیری ! این را دانسته ام به سالها ! و دانسته ام نیز که ارضاءشدگانند که سر در پی تنوعند! ورنه سینه سوختگان تنها به آب زندگانند ! به اولین آب... چه زلال چه مرداب ! چه زلال چه مرداب !
  • ¤زیتون پرورده چهارشنبه 16 آبان‌ماه سال 1386 01:12
    دلم زیتون میخواد...از همون زیتون های پرورده ای که هر وقت دلمون میگرفت...با اشتیاق تمام از طاقچه این اتاق گلی بر میداشتیم و میذاشتیم دهنمون .... اونوقت بو که ته مزه ی شورش...تلخی های اطراف رو برامون خوشمزه میکرد.... هم زیتونی....بفرما زیتون.
  • سکوت دوشنبه 30 مهر‌ماه سال 1386 13:46
    خدایا: به اندازه ى تمامى روز هاى رفته ارزوهاى مچاله شده دارم و به اندازه ى تمام ستاره هاى نقره اى شب یلدا ارزوهاى نداشته و من هنوز امیدوارم چون باور دارم ارزوهای ابیت روزىصدایم مى زنند ــــــــــــــــــــــــــــ یکی بود یکی نبود. اون که بود تو بودی اون که تو قلب تو نبود من بودم . یکی داشت یکی نداشت . اون که داشت تو...
  • May I شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 17:17
    با عرض سلام و خسته نباشید (یا باشید!مسئله این نیست)٬خدمت انور منور نور افکن شما خواننده ی عزیز. و با عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن عید حمید فطر. شما را به خواندن ادامه ی پست دعوت می کنیم! نویسندگان بس نویسنده ی وبلاگ وزین زیتون ( منهای بنده ی حقیر القلم ) یک یک چُنان اخترکان کهکشان راه یوزپلنگی به غیبت صغری( و بعضاً...
  • گوش کن! یکشنبه 15 مهر‌ماه سال 1386 16:50
    باد اسب است : گوش کن چگونه می تازد از میان دریا ، میان آسمان ...گوش کن چگونه دنیا را زیر سم دارد برای بردن من مرا در میان بازوانت پنهان کن!!! ¤ نیلوفر مرداب
  • لذت تنهایی چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 23:26
    یه تنهایی خلوت یه سایبون یه نیمکت میخوام تنهای تنها باشم دور از جماعت هوا خوشبو و تازه به آرامش تن من حالا غرق نیازه به تنهایی رسیدن نفس از تن کشیدن برام این چاره سازه نفسهام در هوای یه صبح نازنینه برام تنها صدای طبیعت دلنشینه میخوام دور از هیاهو دیگه تنها بمونم میخوام اینجا برای دل خودم بخونم یه تنهایی خلوت یه سایبون...
  • حبس نامه (۱) جمعه 6 مهر‌ماه سال 1386 21:59
    سلام نازنین! این اولین نامه ای ست که از اینجا و در اینجا برایت مینویسم ! شاید دیر باشد بعد از این همه وقت ! ولی... آخر اینجا به سختی قلم و کاغذ پیدا میشود ! حتما میپرسی اینجا کجاست؟ آه... به این زودی یادت رفت ؟ همین چند وقت پیش بود که به خاطر ... به خاطر تو حبسم کردند ! اینجا زندان است ! اینجا همه اسیرند ! حالا یادت...
  • پرت و پلا شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 21:56
    دلم می خواست زندگی مثل دفتر بود ، اتفاقهاش هم مثل خطهایی بودن که روی صفحه هاش نوشتیم ، بعد من پاک کنم رو بر میداشتم و جاهایی رو که لازم بود پاک میکردم ..... پااااک پاک پاک گاهی وقتا هیچ ناراحتی و غصه ای ندارم ، ولی بیخودی الکی یه دغدغه یه استرس اون ته ته های دلم هست ، نمیدونم دلیلشو اما هرچی که هست آرامشه اون روزمو...
  • ¤احساس پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 01:43
    احساس های بدی دارم این روزها...احساس هایی از جنس یک بغض...شاید به وسعت یک خواب بی ستاره. احساس هایی از جنس بی اعتمادی...از پس زدگی پس از یک دوره عاشق بودن. آغوشم...گشوده بود...برای در آغوش کشیدن احساسات نابت... آتش کشیدی وجودم را...با بی احساسیت. احساساتی دارم...از جنس یک بغل به کوچکی یک خواب شیرین...وققتی تمام میشود....
  • طفلک من!! شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1386 14:51
    بریده ام...از آسمان سبز خیال و جنگل آبیه رویا...از رودخانه ی روان محبت و دریاچه عشق و دوستی...و من پیوند خورده ام به سیاهی ها و تباهی ها...به دروغ...به خیانت...به بی مهری... سوگند می خورم که قلبم از آن تو بود...و سوگند می خورم که بی وفایی برایم مفهمومی نداشت... و باتلاق خیانت دهان باز کرده برای بلعیدن من...فرار میکنم...
  • نامه ای به باران یکشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1386 21:54
    باران سلام ! امیدوارم حال تو ، باشد همیشه رو به راه شکر خدا من هم ندارم غصه ای ، جز دوری از آن روی ماه از راه دور ، مریم دعا گوی شماست هان ! راستی ... پروانه اینجا پیش ماست ، او هم دعاگوی شماست یادش به خیر ... با آن صدای شُر شُرت ، ما روزهایی داشتیم یا راستش در قلب تو ، ما نیز جایی داشتیم حالا که تابستان شده ، ما...
  • ¤کلاغ! دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 23:12
    بعضی وقتا دلم میخواد داد بزنم و از ته دل بگم پیشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی بیا من رو بخور.... ولی بعد یادم میاد....پیشی که گوشت کلاغ دوست نداره. ¤ سارا
  • ¤سیب دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 19:55
    سیب سرخی دادی به دستم.... گفتی بگیر دلبرک نازک دلم. نگهش دار تا برگردم نکنه یه وقت گازش بزنی ها شیطون وسوست نکنه ها هواست باشه...خیلی مواظبش باش. ... سیب سرخی دادی به دستم گفتی پرتش کن تو آسمونا هر چند تا دور که خورد من به اندازه همون چند تا دور دوست دارم.. پرتش بده و ببین چند تا دور میخوره تا برگرده پایین؟ ... سیب...
  • تکرار جمعه 12 مرداد‌ماه سال 1386 15:06
    غروب بر می گردم خونه .. کیفمو میندازم یه گوشه ، مانتومو در میارم آویزون می کنم سره جاش ، خیلی خسته ام .. میرم دست و صورتمو می شورم و یه راست میرم سراغه یخچال .. شیشه آب رو تا ته سر می کشم .. یه دونه سیب هم بر میدارم و شروع می کنم به گاز زدن ... اه اینم کرمو بود ... میندازم توی سطله آشغال .......... بر می گردم توی...
  • تنهای تنها! سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 14:22
    صدای بوق ماشیها و هیاهوی خارج اعصاب ضعیفم را رنجورتر می سازد... بلند می شوم و پنجره را می بندم ، پرده را می کشم . چراغ را خاموش می کنم... حالا من مانده ام و من...تنهای تنها...صدای نفسهای سنگینم در گوشم طنین می اندازد... خودم را روی تخت رها می کنم و اندیشه ام را پرواز می دهم...مطابق معمول پر می کشد به سوی تو!!! با تصور...
  • 33
  • صفحه 1
  • 2