¤بوسه !

 

نمیدونم !

اگه توی رویاهام بوست کنم...بازم میرم جهنم؟!

 

¤سارا¤

هرگز نگو......

هرگز نگو......

هرگز نگو که دوست داری

اگر حقیقتا" بدان اهمیت نمی دهی.

درباره ی احساست سخن نگو

اگر واقعا" وجود ندارد.

هرگز دستی را نگیر

وقتی قصد شکستن قلبی را داری.

هرگز نگو برای همیشه

وقتی که می دانی جدا می شوی.

هرگز به چشمانی نگاه نکن

وقتی قصد دروغ گفتن داری.

هرگز سلامی نده

وقتی که می دانی خداحافظی در پیش است.

به کسی نگو که تنها اوست

وقتی در ذهنت به دیگری فکر می کنی.

قلبی را قفل نکن

وقتی کلیدش را نداری!!!!!!!!

هرگاه خواستم از تو بنویسم...

آنگاه درد در رگانم حسرت در استخوانم چیزی نظیر آتش در جانم پیچید

تا قطره ای به تفنگی خورشید وجوشید از دو چشمم

از تلخی تمام دریا در اشک ناتوانی خود ساغری زدم

وحسرت خوردم به لحظه های با تو بودن .آنگه که از من می نوشتی

میدانم چرا .آخر با نوروگرمیت مفهوم بی ریای رفاقت بودی

وبا تابناکیت مفهوم بی فریب صداقت

من دریافته ام که عشقم واقعی است

 

رها!!

woman sleeping. 
fotosearch - search 
stock photos, 
pictures, images, 
and photo clipart

اگر خواستی بیایی

من همان جایی هستم که بودم                                  

همان جایی که

رهایم کردی...

چاره ام چیه جز غر زدن

 

                                                       

چی میشد اگه منم مث خیلی های دیگه بی خیال بودم .. به کجای دنیا برمیخورد اگه معنیه هیچی رو نمیدونستم توی فکر پرسیدنشم نبودم ..کاش نسبت به همه و همه بی تفاوت بودم کاش نمیدونستم حق من از این زندگی از این دنیا چیه ... کاش همه فکر و خیالم فقط خوردنو خوابیدن بود .. دلم میخواست گاو گوسفندی زندگی میکردم ، گاو میرفتم الاغ بر میگشتم ... خدایا تو که خیلی چیزا رو ازمون دریغ کردی دیگه این حساسیتها حس ششم و هفتم رو چرا انداختی به جونمون ؟

دلم میخواست نگاهم به اون دور دورا نبود ، یا اگه بود راهشو بلد نبودم ... ولی حالا که میدونم از کدوم ور میرن ، شهامتشو ندارم ... اینه که عذابم میده اینه که میگم کاش خر بودم نفهم بودم ، کاش سیب زمینی بودم بی رگگگگگگگگگ ، چرا بیسواد نشدم من !

 

¤تخم مرغ شانسی

میتونی رابطه بین عکس و متن رو پیدا کنی؟

هنوز برام ناشناسی....

دلم میخواد مثل تخم مرغ شانسی ...انتخابت کنم و شانسم رو امتحان کنم.

من خوش شانسم...حتما تو یه سوسک سیاهی!

¤زیتون خانومی

 

یک تکه نان یا به خاطر یک مشت دلار

گرسنه را چه تفاوت که تکه نانیش بدهی یا تکه نانیش بگیری !

این را دانسته ام به سالها !

 و دانسته ام نیز که ارضاءشدگانند که سر در پی تنوعند!

ورنه سینه سوختگان تنها به آب زندگانند !

به اولین آب...                        

چه زلال چه مرداب!

چه زلال چه مرداب!    

¤زیتون پرورده

بیا بازم مثل قدیما باشیم...ینی میشه؟

 

دلم زیتون میخواد...از همون زیتون های پرورده ای که هر وقت دلمون میگرفت...با اشتیاق تمام از طاقچه این اتاق گلی بر میداشتیم و میذاشتیم دهنمون .... اونوقت بو که ته مزه ی شورش...تلخی های اطراف رو برامون خوشمزه میکرد....

هم زیتونی....بفرما زیتون.

سکوت

خدایا:
به اندازه ى تمامى روز هاى رفته ارزوهاى مچاله شده دارم
و به اندازه ى تمام ستاره هاى نقره اى شب یلدا ارزوهاى نداشته
و من هنوز امیدوارم چون باور دارم
ارزوهای ابیت روزىصدایم مى زنند
ــــــــــــــــــــــــــــ
یکی بود یکی نبود.

اون که بود تو بودی اون که تو قلب تو نبود من بودم .

یکی داشت یکی نداشت . اون که داشت تو بودی ، اون که
جز تو کسی رو نداشت من بودم .

یکی خواست یکی نخواست . اون که خواست تو بودی ، اون
 که نخواست از تو جدا بشه من بودم .

یکی گفت یکی نگفت . اون که گفت تو بودی ، اون که دوست
 دارم رو به هیچکس جز تو نگفت من بودم .

یکی رفت یکی نرفت . اون که رفت تو بودی ، اون که به جز تو
دنبال هیچکس نرفت من بودم !!!!!!!!!

 


با پای پیاده از دریا می امدم

تا انتهای غروب

وقتی که کفشهایم پر از دانه های شن بود

وقتی که صدف ها را به ارمغان تو عاشقانه می چیدم

دریا پر از مهتاب بود

وقتی که چشم منتظرم ستاره ها رو بدرقه میکرد

سپیده ی اندوه سر زد

و تنها مرغان سپید عاشق مرا میخواندند

وقتی که تورا میان خلوت ساحل

و دریای مسافر گم کردم

May I

 

با عرض سلام و خسته نباشید (یا باشید!مسئله این نیست)٬خدمت انور منور نور افکن شما خواننده ی عزیز. و با عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن عید حمید فطر. شما را به خواندن ادامه ی پست دعوت می کنیم!

نویسندگان بس نویسنده ی وبلاگ وزین زیتون ( منهای بنده ی حقیر القلم ) یک یک چُنان اخترکان کهکشان راه یوزپلنگی به غیبت صغری( و بعضاً کبری) نایل آمده اند و دیده در پشت ابر پنهان نوموده٬ و ما مانده ایم و اینجا و احساس مسئولیتی که گهگاه ما را قلقلک می دهد که آهای مریم بنت البهجت بن تاج الملوک !........( بقیه اش گپی خودمانی بود با وجدانمان ). از آن رو بر این شدیم تا محض خالی نبودن عریضه پستکی چند هوا کنیم و اعلام داریم که ما و همه ی کودکان قلهک های کوچک خودمان را برای درمان بیما...هوم؟!چه می گفتیم؟؟  آری این بود که جسارت به خود و خاندانمان داده و در این جا حضور سبز به عمل آوردییم.    

و من زیارتکم مسرور ! انَ هذا الپُست سَوف اخراجَنی مِن الزیتونْ مع نهایتة التقدیرات و التمجیدات و التحسینات و الا ماشاءا....!! می گی نه؟ اُنْظُر!

باشد که مورد غضب نویسندگان و دوستداران وبلاگ وزین زیتون واقع نشویم.

 

گوش کن!

galloping horses. 
fotosearch - search 
stock photos, 
pictures, images, 
and photo clipart

باد اسب است :

گوش کن چگونه می تازد

از میان دریا ، میان آسمان

...گوش کن

چگونه دنیا را زیر سم دارد

برای بردن من

مرا در میان بازوانت پنهان کن!!!

 

¤ نیلوفر مرداب